تجربه من با STEM

قصه گو: گابریل (او / او / آنها / آنها)، 22، تگزاس

"سفر من از طریق STEM هر چیزی جز آسان و قابل پیش بینی بوده است. سفر من با اوایل جوانی من قبل از حضور در K-12 شروع می شود، جایی که من شیفتگی به هر چیزی که نفس می کشید پیدا کردم. من عاشق دایناسورها، حشرات، حیوانات و گیاهان بودم، و بعدازظهرهایم را صرف مطالعه کتاب های درسی پرستاری مادرم می کردم و هر جزییات کوچکی از آناتومی انسان را که می توانستم به خاطر بسپارم. این عشق به زندگی طبیعی من را در مدرسه راهنمایی دنبال کرد، اما به زودی با موانعی در قالب تبعیض مواجه شدم. جایی که من بزرگ شدم، آموزش STEM ارزشی نداشت. من در مدرسه ابتدایی خود فرد عجیبی بودم که در درجه اول به کودکان سفیدپوست طبقه متوسط ​​بالای شهر می‌پرداختم. پوست قهوه‌ای من و میراث برزیلی من، همکلاسی‌هایم را گیج کرده و معلمانم را خشمگین می‌کرد و مرا مورد تمسخر همسالان و معلمان قرار می‌داد. معلم کلاس دوم من عمیق ترین تأثیر را روی من گذاشت - او من را برای آزمون انگلیسی به عنوان زبان دوم فرستاد، علیرغم مثال من که انگلیسی زبان مادری من بود، مجبورم کرد در تعطیلات بمانم و تا دیروقت بعد از پایان مدرسه به "دوباره" یاد بگیرید چگونه یک مداد را در دست بگیرید، و حتی زمانی که پاسخ درست را نوشتم، پاسخ‌های من را در تکالیف ریاضی نادرست علامت‌گذاری کنید.

با وجود این درمان، هیچ‌کدام از آنها واقعاً به من نرسید تا اینکه زمان انجام پروژه علمی ما فرا رسید. پروژه من این بود که در مورد گل ایالتی و میوه ایالتی ایالت واشنگتن صحبت کنم. من یک تابلوی پوستر سبز روشن جمع کردم و با هیجان اطلاعاتی در مورد رودودندرون ها و سیب ها به اشتراک گذاشتم، فقط کوتاه آمدم و به او گفتند که بنشین. وقتی نمره ام را پس گرفتم، با وجود اینکه تمام کارهایم دقیق و خوب ارائه شده بود، "D" دریافت کرده بودم. این نشانه شروع نفرت من از علوم بود، نفرتی که تا اوایل بزرگسالی با خود داشتم. جایی که من بزرگ شدم، هیچ باشگاه علمی، برنامه های علوم و ریاضی بعد از مدرسه، یا نمایشگاه های علمی وجود نداشت. تمام آنچه در مورد علم آموختم در کلاس با معلمانی که اغلب بی علاقه و متعصب بودند آموختم. هنگامی که در تحصیلات بعدی خود شروع به مبارزه با مفاهیم جدید در علوم و ریاضیات کردم، از درخواست کمک خودداری کردم. با فکر کردن به تجربیات قبلی‌ام، این تصور برایم باقی مانده بود که دلیل اینکه من با علم و ریاضی دست و پنجه نرم می‌کردم این بود که لاتین‌ها در علم و ریاضی باهوش نیستند. شاید من خیلی وقت پیش در آن پروژه یک "D" دریافت کرده بودم، زیرا همه دانشمندان مشهوری که در کلاس درباره آنها خواندیم سفیدپوست بودند و من نه، بنابراین شاید این بدان معنی بود که من هرگز قرار نیست در این پروژه بیشتر از "D" به دست بیاورم. هر چیزی مربوط به STEM

من به سادگی تمام علاقه خود را به هر چیزی که مربوط به ریاضی یا علوم بود از دست داده بودم، یا حداقل فکر می کردم. با نگاهی به تحصیلاتم، متوجه می‌شوید که من فقط یک بار در کلاس‌های زیست‌شناسی کلاس نهم در یک درس علوم نمره A را کسب کردم. وقتی برای اولین بار در دبیرستانم در رشته زیست شناسی ثبت نام کردم، در کلاس استاندارد زیست شناسی که مربی فوتبال ما آموزش می داد ثبت نام کردم. علیرغم عدم تلاشم، علاقه دوران کودکی من به زیست شناسی نشان داده شد و در پایان ترم نمره "A" را با 110% کسب کردم. معلمم بعد از فینال مرا کنار کشید و به من گفت که من را برای انتقال به کلاس های افتخار مدرسه معرفی کرده است و من شوکه شدم. هرگز معلمی توانایی من برای موفقیت را باور نکرده است و حتی یک بار هم معلمی از راه آموزش STEM من خارج نشده است. من به راحتی در دوره ممتاز پذیرفته شدم و دوباره عاشق زیست شناسی شدم. همین برخورد بود که در نهایت دری را برای من باز کرد تا دوباره عاشق علم شوم، و این یکی از عوامل اصلی بود که من را به تحصیل در رشته علوم اعصاب در کالج سوق داد.

قبل از آن برخورد، من به آموزش STEM و مربیان اعتقاد کمی داشتم. من به عنوان یک دانش آموز لاتین احساس ناشناخته و دیده نشدن می کردم و بسیاری از معلمان من هرگز به نیازهای منحصر به فرد من به عنوان یک دانش آموز و آمریکایی نسل اول توجهی نداشتند. من به خصوص در مورد دوره های STEM خود چنین احساسی داشتم، که در مفاهیم دشوار به من آموزش ضعیفی داد، بدون توجه به این واقعیت که پدر و مادری در خانه نداشتم که بتوانند در انجام تکالیف به من کمک کنند. چیزی که این را برای من تغییر داد این بود که فقط یک معلم زیست شناسی به من اعتقاد داشت که بتواند برای تحصیل من موضع بگیرد و برای همیشه مسیر تجربه من در آموزش STEM را تغییر دهد. در حالی که زمانی یک مربی STEM عشق من به علم را در هم شکسته بود، این فقط یک مربی STEM بود که توانست عشق من به علم را دوباره زنده کند."

در حالی که زمانی یک مربی STEM عشق من به علم را در هم شکسته بود، این فقط یک مربی STEM بود که توانست عشق من به علم را دوباره زنده کند.