ریاضی: داستانی از عشق ، نفرت ... و عشق دوباره

قصه گو: داستان نویس ناشناس (او/او) ، 18 ، کارولینای شمالی

"در طول دوران راهنمایی و ابتدای دبیرستان ، من به توانایی های ریاضی خود بسیار اطمینان داشتم. من چهار سال را در هند گذراندم ، جایی که برنامه درسی ریاضی به طور کلی سخت تر بود و ما با مشکلات و مفاهیم کلمه سخت درگیر بودیم. علاوه بر این ، ما از استفاده از ماشین حساب دلسرد شدیم ، بنابراین من مجبور شدم همه چیز را مفهومی کنم. به یاد دارم که دانش آموزانی برای درخواست کمک به من مراجعه می کردند و من آنقدر عاشق ریاضی بودم که به آسانی مشکلات را برای هر کسی که می پرسید توضیح می دادم. بنابراین وقتی به ایالات متحده بازگشتم ، احساس کردم یک قدم از دیگران جلوتر هستم ، و مشاور من حتی به من اجازه داد از سطح ریاضی صرف نظر کنم.

سپس ، سال اول دبیرستان ، در Calculus AB/BC ثبت نام کردم ، جایی که باید معادل دو کلاس ریاضی را در یک سال یاد می گرفتم. تا آن زمان هرگز از ریاضی نمی ترسیدم. بیشتر کلاس من شامل دانشجویان سال اول بود اما به نظر می رسید که همه از قبل برنامه درسی را می دانستند. من گم شده بودم و نمی فهمیدم چرا معلم مفاهیم کاملاً جدیدی را آموزش می دهد ، همانطور که انتظار داشت ما آنها را از قبل بدانیم. ما در اولین مسابقه یک مسابقه شرکت کرده بودیم تا آنچه در سطح ریاضی قبلی آموخته بودیم را مرور کنیم ، اما من آنقدر عالی عمل نکرده بودم. برای بدتر شدن آن ، معلم اشتباهی را که من در مسابقه انجام داده بودم مطرح کرد و آن را با کلاس در میان گذاشت و همه خندیدند. هر روز صبح با ترس وارد کلاس می شدم. من همیشه آنقدر به خودم اطمینان داشتم که نمی خواستم از معلم کمک بخواهم ، بنابراین هر روز به خانه می رفتم و هر ویدئویی را که در یوتیوب پیدا می کردم تماشا می کردم.

به زودی ، زمان امتحانات AP فرا رسید. CollegeBoard فیلمهای بازبینی را منتشر کرده بود و دو معلم که آنها را تهیه کردند دیدگاه من را نسبت به حسابداری به کلی تغییر دادند. آنها جذاب ، خنده دار ، مشتاق بودند و مفاهیم را طوری توضیح می دادند که انگار من در دوره جدید کاملاً جدید هستم. من تمام مشکلاتی را که آنها آزاد کردند انجام دادم و دوباره عاشق ریاضی شدم. من هم در امتحان قبول شدم.

در حالی که من در طول دوره دبیرستان کلاس های STEM زیادی می گذراندم ، هیچ یک از آنها به اندازه مسابقات STEM ، برنامه ها و کارآموزی هایی که در خارج از کلاس ثبت نام کردم برایم هیجان انگیز نبود. اینها محیط هایی بودند که من نه تنها مفاهیم را یاد می گرفتم ، بلکه آنها را در حین کار نیز به کار می بردم. به من اجازه داده شد که خلاقیت به خرج دهم و اجازه دهم قوه تخیلم پیشگام باشد. اینها تجربیات ارزشمندی در STEM بودند که احساس کردم به اندازه کافی در محیط کلاس ادغام نشده اند. ای کاش معلمانم ما را با پروژه های سرگرم کننده و پازل هایی که در دنیای واقعی کاربرد داشت بیشتر به چالش می کشیدند."

تا آن زمان هرگز از ریاضی نمی ترسیدم. بیشتر کلاس من شامل دانشجویان سال اول بود اما به نظر می رسید که همه از قبل برنامه درسی را می دانستند.